کد مطلب: | 115 |
موضوع: | مدیربی سواد |
تعداد بازدید: | 2294 |
|
متن : مدير جواني كه در پايان روز در حال ترك شركت بود، ديد كه آقاي مديرعامل جلوي دستگاه كاغذ خردكن ايستاده و كاغذي در دست دارد. مديرعامل به مدير جوان گفت: «خانم منشي رفته، ميتوني اين دستگاه رو روشن كني.»
مدير جوان گفت: «البته» و دستگاه را روشن كرد، كاغذ را وارد كرد و دكمه استارت را فشار داد.
مديرعامل گفت: «دستت درد نكنه» و در حالي كه كاغذ به درون دستگاه كشيده مي شد گفت: «من فقط يه كپي ازش لازم دارم.»
|